نوروز امسال را در قطعه­ای واقعی از بهشت گذراندم، در پایتخت معنوی ایران، میان صداهای متفاوتی که به زمزمه زیارت حضرت ثامن الائمه را می­خواندند. آن حرم امن، جز تماشای کویش اشتیاق هر کار دیگری را، حتا نوشتن بهاریه­ای کوتاه برای وبلاگت را از تو می­گیرد و تو فقط و فقط دلت می­خواهد جای یکی از کبوترانی بودی که فارغ از هر دغدغه­ی زمینی دور آن گنبد رضوی می­چرخند و تند و تند مشهدی میشوند و خود را به شمع وجود آن حضرت نزدیک­تر حس می­کنند...

به هر حال، سال پیش را همواره با دو رویداد به یاد ماندنی به خاطر خواهم آورد؛ یکی دریافت اُسکار و کلکسیونی از معتبرترین جوایز سینمایی توسط اصغر فرهادی برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» و دیگری چاپ مجموعه داستان کوتاه «اوره­ییم آغریییر» توسط رقیه کبیری. این کتاب نخستین اثری است که به قلم یک نویسنده­ی زن ایرانی و به زبان تُرکی آذربایجانی منتشر شده است.

از اصغر فرهادی ممنونم، چون در دنیایی که غوغاسالاری حرف اول را می­زند و جنگ­سالاری حرف آخر را، فیلم او تبدیل به صدایی شد از جنس دیگر، به صدایی که متعلق به تک تک ماها بود، به صدایی که خوشبختانه این بار شنیده شد و اهالی فرهنگ و هنر این مرز و بوم را به تحقق این آرزو امیدوار نمود که به تبع سینمایش، ادبیات معاصرش نیز کمی جهانی­تر شود. (ادبیات معاصر گفتم، چون دنیا با ادبیات کلاسیک ما آشناست و شاید حتا بهتر از خود ما مولوی، حافظ، نسیمی، فردوسی، فضولی، خیام، نظامی و دیگر بزرگان ادبیات فارسی و تُرکی ما را می­شناسد و ارج می­نهد و می­خواند.)

و از رقیه کبیری ممنونم، چون اولین­ها همیشه دِین بیشتری بر گردن ما داشته­اند و دارند و خواهند داشت. شاید بی­مناسبت نباشد اینجا یادی هم کنم از سیمین دانشور که متاسفانه سال پیش درگذشت و اینکه در ادبیات داستانی فارسی­مان، او نخستین زنی بود که به انتشار مجموعه داستان کوتاه دست یازید و البته چه استادانه سال­های متمادیِ پس از آن باز به نوشتن پرداخت و به صدایی ماندگار در سمفونی ادبیات معاصرمان تبدیل گشت.

ادبیات تُرکی معاصر ما، هر چند مغفول اما صدایی مهم از ادبیات ایران زمین به شمار می­آید؛ صدایی که پیش از این با «حیدر بابا»ـی شهریار جهان پیرامونمان را وادار نمود با چشم­های باز خواب­های پدرانمان را بشنوند و اینک، آن صدا (مخصوصن در سال­های اخیر) به صداهایی بیشتر و بیشتر تکثیر شده است. و چقدر به یاد ماندنی بود لحظه­ای که دوستی از طریق تلفن و با صدایی مملو از شعف و شعور و شور از چاپ نخستین مجموعه داستانی خبر داد که نویسنده­اش یک بانوست، در زبان مادری­مان اتفاق می­افتد و لحنی کاملن زنانه دارد. «اوره­ییم آغریییر»، مانند همه­ی آثاری که تا کنون توسط نویسندگان میهنمان در خارج از کشور چاپ شده­اند (و نیز به دلیل مسائل و مصائب نقد ادبی ما، هم در فارسی و مخصوصن در تُرکی)، هنوز بازتاب بایسته و شایسته­ای در داخل نداشته است، منتها هر چه زمان بیشتر بگذرد، مخاطبان ادبیاتمان به اهمیت این اثر داستانی کاملن زنانه بیشتر پی خواهند برد و داستان­های آن بیشتر در معرض نقد و بررسی و پژوهش قرار خواهد گرفت و ارزش کار نویسنده­اش بیشتر آشکارتر خواهد گشت. به امید چاپ این اثر داستانی در کشور خودمان نیز،  نوروز امسال را  به خوانندگان وبلاگ ادبی «مین بیر گئجه» تبریک می­گویم. بایرامیز موبارک اولسون!